نویسنده: سید تقی واحدی معراج



 

معراج

در مورد معراج مباحث بسیار جالب علمی صورت گرفته است که نقل حتی به مقدار ضرورت برای ما در این جا امکان پذیر نیست یکی از مباحثی که پیرامون معراج صورت گرفته است جسمانی یا رویائی یا روحانی بودن آن می باشد که علماء شیعه همانطور که
فقیه و مفسر عالیقدر مرحوم شیخ طبرسی در تفسیر مجمع البیان اشاره فرموده اند متفقاً قائل بر جسمانی بودن معراج می باشند(1) در صورتی که حسن بصری از مسیر شیعی دور افتاده معتقد است که رسول خدا این سفر را در خواب نموده است. چنان که مؤلف تاریخ حبیب السیر می نویسد: «عایشه و معاویه و حسن بصری معتقدند که رسول خدا جسمش در خواب بوده است لکن روحش را به ملاء اعلی برده اند»(2) و علامه ی طباطبائی رحمة الله علیه از ابن اسحاق و ابن جریر نقل می نماید معاویه بن ابی سفیان هر وقت از مسئله معراج رسول خدا پرسش می شد در جواب می گفت رویای صادقه از پیش خدا بود و عایشه هم می گفت: من بدن رسول خدا را از بسترم غایب ندیدم.(3)
پست ترین منطق پیرامون معراج که دور از واقعیت می باشد نظر همین گروه است که حسن بصری و عایشه و معاویه منشاء نقل چنین قولی بوده اند.
البته شیخ احمد احسائی پیشوای شیخیه طرح جدیدی را درباره ی معراج مطرح کرده که با عقیده ی عایشه و معاویه و حسن بصری سازگاری دارد او می گوید: رسول خدا با بدن برزخی (هو رقلیائی)(4) به معراج رفته اند(5) لکن این نظریه ها که معراج «رویائی» یا «روحانی» بوده است بی ارزش و بدون تردید مخالف قرآن می باشد زیرا در آیه مبارکه با «عبد» تعبیر آورده است و «عبد» بدن و روح انسان می باشد.
ابن عباس می گوید معراج رسول خدا در حالت بیداری بوده و آنچه دیده است به چشم بوده نه در خواب و در این مورد دلایل واضح فراوان است.»(6)

رؤیت خدا

در پی مسائلی که پیرامون معراج مطرح است و آن را به جسمانی و روحانی و رویائی و به قول شیخیه برزخی تعبیر کرده اند مهمترین مسئله ای که جلب نظر می نماید رخ دادهائی می باشد که در معراج صورت پذیرفته است از جمله معتقدند رسول خدا در معراج خدا را دیده است از آن عده کسانی که چنین اعتقادی دارند حسن بصری
می باشد، می گوید: «سوگند به خدا که محمد پروردگار خود را دیده است»(7).
در صورتی که مسروق می گوید به عایشه گفتم: ای ام المؤمنین(8) آیا محمد پروردگار خود را دیده است؟ سه مرتبه گفت از این سخن تو موی بر اندام من راست شد هرکس برای تو گفته باشد که محمد پروردگار خود را دیده است دروغ گفته است و سپس این آیه را خواند «لا تدرک الابصار» چشم ها او را نمی بیند.(9)
شیخ صدوق در توحید و کلینی در کافی به سند خود از صفوان بن یحیی روایت کرده که گفت: ابوقره محدث از من اقاضا کرد که او را به خدمت حضرت رضا علیه السلام ببرم من از آن حضرت جهت وی اذن خواستم اذن دادند به اتفاق شرفیاب شدیم، ابوقره از حلال و حرام و سایر احکام دین مسائل زیادی پرسید تا آنکه به مسئله توحید رسید پرسید روایتی در دست ما هست که خداوند رویت و کلام خود را بین دو پیغمبر تقسیم نموده کلام خود را به موسی ابن عمران و رؤیتش را به محمد صلوات الله علیه اختصاص داد.
امام فرمود آن کدام کس بود که از ناحیه خداوند به جن و انس تبلیغ کرده و می رسانید «لا تدرکه الابصار» آیا محمد نبود؟ عرض کرد: چرا او بود.
فرمود: چطور ممکن است کسی خود را به جهانیان چنین معرفی کند که از ناحیه خداوند آمده تا بشر را به امر خداوند به سوی او دعوت نماید و درباره ی خدای تعالی بگوید چشمها او را نمی بیند و علم بشر به او احاطه نمی یابد و چیزی مثل او وجود ندارد آنگاه همین شخص بگوید من خدا را به چشم خود دیده ام و به علم خود به وی احاطه یافته ام و او را در صورت مثل بشر دیدم آیا شرم نمی کنید؟زنادقه هم نتوانستند به خداوند چنین نسبت های ناروائی بدهند(10) در این صورت امثال حسن بصری که قائل به رویت هستند طبق فرمایش حضرت علی بن موسی الرضا علیه السلام مطالبی را می گویند که زنادقه هم نگفته اند و با آیات قرآن نیز مخالف است.

حسن بصری و صراط مستقیم

دانستن مراد از صراط مستقیم چیست یا کیست؟ ما را در رسیدن به مقصودمان کمک می کند.
مراد از صراط مستقیم طریق واضح و روشن و آشکاری است که اعوجاج و کجی در آن نباشد و حتی در لغات عرب هم مقصود از صراط همین معنی است مفسرین اقوالی را برای شناخت طریق واضح و روشن و بدون اعوجاج نقل کرده اند.
محمد حنیفه می گوید: مراد از صراط، دینی است که از عبد غیر آن پذیرفته نشود، مقصود آن بزرگوار دین اسلام است.(11)
سعید جبیر می گوید: راه بهشت است.
ابوبریده ی اسلمی می گوید راه محمد است.
حارث اعور از امیرالمؤمنین علیه السلام نقل می کند کتاب خدای است.(12)
فضیل عیاض می گوید صراط مستقیم حج است.(13)
داود بن فرقد از امام صادق روایت می نماید که صراط مستقیم یعنی امیرالمؤمنین علی.(14)
محمد بن سنان از مفضل بن عمر او از ابوحمزه ثمالی او از امام سجاد نقل می کند که فرمود: بین خداوند و حجت وی حجابی نیست مائیم ابواب خداوند، مائیم صراط مستقیم، مائیم تراجم وحی پروردگار، مائیم ارکان و موضع سرّ خداوند.(15)
امام باقر علیه السلام می فرماید: «انک لتهدی الی صراط مستقیم می فرماید ای تأمر بولایه علی» یعنی فرمان می دهی تو به ولایت علی زیرا اوست صراط مستقیم.(16)
مسلم بن حیان می گوید صراط محمد و اهل بیت هستند.
سفیان ثوری از عبدالله بن عباس نقل کرده که صراط مستقیم محبت محمد و ال محمد است.»(17)
ابن بابویه می گوید حضرت ابی عبدالله فرموده اند: صراط مستقیم مقصود ائمه المؤمنین می باشند.
البته نتیجه به هم منافات ندارد زیرا جمع بین روایات یک معنی را می رساند آنها که صراط را به معنی عبادات گرفته اند یا قرآن و یا رسول خدا بدون ولایت پذیرفته نمی شود چنان که امام سجاد علیه السلام می فرماید: اگر مردی به اندازه نوح در میان مردم عمر کند(950 سال) روزها روزه بدارد و شب ها شب زنده باشد، در همین حال بعد خدا را ملاقات کند بدون ولایت ما، این اعمال او را ذره ای سود نمی بخشد»(18)در این صورت «قرآن» بی ولایت به اعتبار حدیث ثقلین کفایت نمی کند. «حج» بی ولایت صحیح نیست چون مثلاً طواف نساء ندارد و غیره، راه بی ولایت به بهشت ختم نمی شود و راه محمد به اعتبار غدیر راه ولایت است و قرآن به اعتبار فرمایش «علی مع القرآن و القرآن مع العلی» بی ولایت تمسک بی آن بی ثمر است.
حسن بصری بعد از نقل اینهمه آراء از شیعه و سنی که ملاحظه شد در مقابل آنهائی که گفته اند صراط مستقیم= کتاب= راه محمد= احکام دین= بهشت= اسلام= حج= محبت آل محمد= علی بن ابیطالب می باشد. معتقد است که: «صراط مستقیم رسول خدا و خلفاء راشدین بعد از او می باشند».(19)

حسن بصری

و صراط مستقیم انعمت
بعد از آیه مبارکه «صراط المستقیم» آیه بعدی که می رسیم «صراط الذین انعمت علیهم غیر المغضوب علیهم و لاالضالین» راه کسانی را که به ایشان نیکوئی کرده ای نه کسانی که خشم گرفته شده اند و نه گمراهان».
این آیه دارای چند مسئله ی مهم است:
انعمت علیهم چه کسانی هستند که راهشان تقاضا می شود.
غیر المغضوب کیانند که مورد خشم قرار گرفته اند.
ولااضالین گمراهان، چه گروهی به شمار می روند.
درباره ی دو دسته ی آخر، عزیزان را به تفاسیر ارجاع می دهیم لکن درباره ی صراط الدین انعمت علیهم به مطالبی اشاره می کنیم.
شیخ صدوق به اسناد خود از امام صادق علیه السلام روایت کرده که حضرت فرموده اند: «صراط الذین انعمت علیهم یعنی محمد و اولاد طاهرین او صلوات الله علیهم اجمعین می باشند.»
دیگر این که رسول خدا فرموده اند: شیعه علی ابن ابیطالب است یعنی آنهائی که نعمت دادی به آنها به ولایت علی بن ابیطالب علیه السلام غضب نمی نمائی به آنها و ابداً به ضلالت و گمراهی نمی افتند.
دیگر این که حسن بن محمد بن سعید هاشمی به سه واسطه از حنان بن سدیر از حضرت صادق علیه السلام نقل می کند که فرموده اند: مقصود از انعمت علیهم محمد و ذریه او می باشند.
دیگر این که در مناقب از امامین باقر و صادق علیهما السلام نقل است که فرموده اند: منظور از صراط الذین انعمت معتقدین به اسلام و به ولایت علی بن ابیطالب می باشند که نه مورد غضب خداوند قرار گیرند و نه گمراه گردند.
آنگاه حسن بصری معتقد است که «صراط الذین انعمت علیهم یعنی ابوبکر و عمر و یؤیده قوله علیه السلام اقتدوا بالذین من بعدی ابی بکر و عمر.(20)
در انچه که حسن بصری گفته است علاوه بر این که راه ابوبکر و عمر را بر صراط علی امیرالمؤمنین علیه السلام ترجیح داده است ملاحظه می شود که به جعل حدیث از ناحیه ی مقدسه رسول خدا هم اعتبار قائل شده تائید کرده که رسول خدا بعد از خود فرمود به ابوبکر و عمر اقتداء کنید.
در حالی که همین حسن بصری از رسول خدا روایتی را شنیده و به اعتقاد خوارزمی در مناقب ص 42 و حموینی در فوائد السمطین باب 54 معتقدند که آن روایت را حسن بصری از عبدالله شنیده «که رسول خدا فرموده اند: زمانی که روز قیامت می شود علی بن ابی طالب می نشیند در فردوس که کوهی است در بالاتر بهشت و در فوق او عرش خدای تعالی است و از بطن او می آید نهرهای بهشت و متفرق می شود در باغات بهشت و او
یعنی علی بن ابی طالب می نشیند بر روی کرسی که از نور است جاری می شود از مقابل او آب بهشتی که از آن آب در بهشت بهتر نیست و نمی گذارد از صراط کسی مگر که براتی با او باشد به ولایت علی ابن ابی طالب و ولایت اهل بیت، او می رود به بهشت».
آن وقت بغض و عداوت حسن بصری را نسبت به علی مرتضی علیه السلام به بینید چطور در تفسیر آیه صراط الذین انعمت علیهم به ظهور نشسته است.

فقیه مخالفان امامت

یک طبقه از دانش اندوزان اسلامی که احکام شرعی را استنباط می کرده اند گاهی به جهاتی به دربار سلاطین راه یافته اند و فقیه دربار بوده اند. حسن بصری از جمله همان کسانی است که به دربار سلاطین راه یافته است. در حالی که از قاریان عراق می بوده(21) از فقهای مورد توجه دوران خلافت ولید(22) و عمر بن عبدالعزیز (23) و حجاج بن یوسف خوانخوار بشمار می رفته.
به گفته غزالی در احیاء العلوم هرگاه حجاج بن یوسف ثقفی، دژخیم نامی تاریخ که قنبر و حجر بن عدی، کمیل بن زیاد، و ابن ابی لیلی را به جرم شیعه بودن به شهادت رسانید می خواست چیزی از دین بداند یا با فتوای کسانی به رفتار و حرکات خود رنگ و بوی شرعی بدهد فقهاء را احضار می کرد از جمله حسن بصری بوده است.
و یا در کیمیای سعادت جلد 2 صفحه 614 می نویسد: عمر بن عبدالعزیز هر شب فقهاء را گرد کردی و حدیث مرگ و قیامت مذاکره کردندی از جمله فقها حسن بصری را معرفی می کند.
و حتی درباره ی حسن بصری می نویسند: «که حجاج بن یوسف ثقفی در مجلس تدریس او شرکت نموده سپس مردم را به مجلس تدریس او تشویق کرده» بسیار عجیب است کسی که کمیل بن زیاد و قنبر و حجر بن عدی را به جرم شیعه بودن به شهادت می رساند به حسن بصری اجازه تدریس داده مردم را به شرکت در مجلس او تشویق می کند.
حتی در عالم خواب بعد از به درک واصل شدن حجاج بن یوسف ثقفی او را در
خواب می بیند از او درباره حالش می پرسند می گوید آن روز که به مجلس حسن بصری رفتم و دستش را بوسیدم فلان و فلان شدم(24) یعنی آمرزیده گردیدم و از عذاب راحت شدم در صورتی که حسن بصری خود مطالبی را درباره ی سفاک حجاج بن یوسف از حضرت علی امیرالمؤمنین شنیده و نقل کرده است(25) ولی حب جاه موجب می شود شنیده های از علی امیرالمؤمنین را نادیده گرفته به دربار حجاج رفت و آمد بنماید.

فتوای بر خلاف فقها

کمتر دیده شده است فقیهی بر خلاف فقهای سلف فتوای داده باشد در مورد استاد الفقهاء و المجتهدین آیه الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حائری می گفتند در فرع فقهی گاهی تا حریم حکم ادله را عنوان می فرمودند ولی هیچگاه بر خلاف مشهور فقهاء فتوای نمی دادند و معتقد بودند که بزرگان سلف حتماً به جهتی چنین حکمی کرده اند و این سنت هنوز هم درحوزه های علمی شیعی دیده می شود. لکن حسن بصری بر خلاف فقها فتوای می داده است چنان که غزالی می نویسد فرقد سنجی از حسن بصری مسئله ای پرسید و او جواب داد فرقد گفت: فقها تو را خلاف می کنند.
حسن گفت: ای فرقد مادرت بی فرزند باد، تو به چشم خود فقیهی دیدی...(26)

نمونه ای از فتاوی

حسن بصری
نقل بعضی از حکم هائی که کرده است می تواند گویای شأن ایمان و مرتبه ی فقهی او باشد که آیا به راستی بر اساس ومبنای کتاب و عترت است و با مستفیض شدن از دو امانت رسول خدا صلوات الله علیه فتوای می داده است یا به رای عمل می نموده، اشاره به نمونه هائی از آنها ما را در شناخت موقعیت حسن بصری در اسلام یاری می کند.
اول: در شرائط امام جماعت می گوید: اقتدا مکنید به کسی که بر علماء اختلاف نکند (27) که در هیچکدام از کتب فقهی شما نمی توانید چنین شرطی را برای امام جماعت
پیدا کنید.
دوم: در حکم اینکه چه کسی شهید است می گوید: هر کس در پس از رمضان یا پس از عزایا پس از حج وفات کند شهید محسوب می شود.
سوم: یا درباره ی جویا شدن از احوال شبانه و روز یکدیگر که مرسوم در معاشرت می باشد می گوید: «پیشینیان یکدیگر را به جز «السلام علیک» نگفتندی خدا ترا به سلامت داراد اما اکنون کیف اصحبت عفاک الله و کیف انت اصلحک الله می گویند اگر قول ایشان بگیریم بدعت باشد و هرگز نگیریم اگر چه از ما برنجند و این برای آن گفت که ابتدا نمودن به گفتن کیف اصحبت بدعت است.
در صورتی که رسول خدا وقتی با زیدبن حارثه ملاقات می فرمایند با همین کلمات جویای حالش می شوند پس چنین رفتار نمودن به سنت رسول خدا عمل کردن است.
از طرفی حسن بصری خود هم عمل کرده است زیرا یکی از او پرسید که چگونه ای؟ گفت: چگونه بود حال کسی که با قومی در دریا باشند کشتی بشکند و هر کسی بر تخته ای بماند؟! گفتند: صعب است. گفت: حال من هم چنان است.(28)
چهارم: یا درباره ی مقدار بلندی محاسن درست برخلاف رسول خدا صلوات الله علیه حکم کرده است. وقتی عده ای از ایرانیان به حضور پیامبر اکرم شرفیاب می شوند ریش آنها زده بود و شارب ها را بلند کرده بودند به طوری که از طرفین زنخدان آویزان بود.حضرت سئوال می فرمایند: این چه قیافه ای است؟ جواب می دهند خدایمان کسرای چنین گفته است. حضرت به اطرافیان می فرمایند شما شارب ها را بزنید ریش هایتان را رها کنید تا حدی که شباهت به یهود نداشته باشید.
زیرا یهود ریش های بسیار بلند و درازی داشتند. حسن بصری در مقابل رأی عده ای از تابعین می گوید آن را به حال خود گذاشتن بهتر است(29) یعنی بلند گردد.

پیروی از فتوی حسن بصری

جرم حلاج
در دادگاه حسین بن منصور حلاج از جمله جرم هائی که برای او می شمارند این است
که در تصنیفات او آمده: «اگر کسی سه روز، روز و شب، روزه بگیرد، و هیچ غذائی نخورد و روز چهارم برگ هندبا (کاسنی) به جای غذا بخورد، از روزه ی ماه رمضان معاف است و اگر شب، دو رکعت نماز بگذارد، که آغاز شب تا بامداد طول بکشد، پس از آن ، از ادای فریضه نماز معاف است و اگر در یک بار همه دارائی خود را در آن روز صدقه بدهد، این کار او را از خمس معاف می کند، اگر محوطه ای بسازد و در آن روزه بگیرد سپس چندین بار برهنه (با احرام) به گرد آن طواف کند، از به جای آوردن حج معاف است، اگر بر سر قبور شهداء در قبرستان قریش برود و مدت ده روز در آنجا بماند، نماز به گذارد به درگاه خدا مناجات کند، روزه بگیرد ولی هیچ چیز به جز نان جوین و نمک نخورد، این کار او را از آن پس از هرگونه عبادت در مابقی عمر معاف می دارد» فقهای محکمه از حلاج پرسیدند: آیا این کتاب را می شناسی؟ جواب داد: این «کتاب السنن» حسن بصری است. حامد وزیر از او پرسید: آیا دستورهای او را اجراء نمی کنی؟ گفت: به یقین آری، من دستورهای این کتاب را در عبادات خود به کار می بندم. آنگاه قاضی ابوعمر فریاد برآورد «ولی این کتاب نابودی شرایع اسلام است»! و عبارتی را که شروع کرده بود با این کلمات به پایان برد: «تو ای کسی که می توان خونت را ریخت و گناه نکرد» فقهاء بدو تاسی کردند و حکم قتل او را صادر کردند و اجازه دادند حون او (حلاج) ریخته شود.(30)

پی نوشت ها :

1- ج 1 ص 395.
2- تاریخ حبیب السیر ج 1 ص 318.
3- ترجمه تفسیر المیزان ج 25 ص 42.
4- بدن برزخی مانند آن بدنی است که انسان در عالم خواب همه گونه فعالیت با آن انجام می دهد.
5- رساله قطیفیه درج در مجموعه ی 92 رساله ای که به نام جوامع الکلم است.
6- نهایة الارب فی فنون الادب: 279/2.
7- نهایة الارب ج 1 ص 281.
8- این لقب مخصوص خدیجه کبری سلام الله علیهاست.
9- نهایة الادب ج 1 ص 280-279 .
10- ترجمه المیزان ج 14 ص 159 از اصول کافی.
11- تفسیر محقق ج 1 ص 406.
12- تفسیر گارز ج 1 ص 24 و ابوالفتوح رازی ج 1 ص 52.
13- تفسیر فتح القدیر ج 1 ص 24 و تفسیر قرطبی ج 1 ص 147.
14- تفسیر محقق ج 1 ص 406 و تفسیر قمی ص 6 و معانی الاخبار ص 32 به تعابیر مختلف در همین زمینه.
15- تفسیر محقق ج 1 ص 407.
16- بصائر ثعلبی.
17- تفسیر وکیع بن الجراح.
18- بحارالانوار ج 7 ترجمه 5 ص 143.
19- تفسیر محقق ج 1 ص 410.
20- تفسیر کشف الاسرار و عدة الابرار ج 1 ص 20 .
21- ترجمه تاریخ یعقوبی: 230/2 .
22- همان مأخذ: 248/2 .
23- همان مأخذ پیشین: 274/2 .
24- شرح احوال و آثار شیخ زکریا بهاء الدین ملتانی ص 141.
25- نهایة الادب ج 6 ص 262.
26- احیاء العلوم ج 1 ص 85.
27- همان : ج 1 ص 334 .
28- کیمیای سعادت ج 2 ص 415.
29- احیاء العلوم ترجمه: ج 1 ص 318 .
30- مصائب حلاج ص 291-292.

منبع: واحدی، سید تقی[صالح علیشاه]؛ (1384)، در کوی صوفیان، تهران: نخل دانش، چاپ پنجم(شهریور 1387).